30 سال پیش ، این روستا به "طلای" المپیک رسید. چطور بود؟

30 سال پیش ، این روستا به "طلای" المپیک رسید. چطور بود؟
30 سال پیش ، این روستا به "طلای" المپیک رسید. چطور بود؟

تصویری: 30 سال پیش ، این روستا به "طلای" المپیک رسید. چطور بود؟

تصویری: 30 سال پیش ، این روستا به
تصویری: لحظه ای که دو قهرمان طلای المپیک را به اشتراک گذاشتند! 🥇🥇 2024, ممکن است
Anonim

در تاریخ 29 سپتامبر 1988 ، یکی از ساکنان دهکده Metallploschadka از منطقه Kemerovo در منطقه Kemerovo ، اولین و آخرین مدال در مسابقات پیاده روی برای اتحاد جماهیر شوروی را به عنوان بخشی از برنامه بازیهای المپیک به دست آورد.

30 سال پیش ، این روستا به "طلای" المپیک رسید. چطور بود؟
30 سال پیش ، این روستا به "طلای" المپیک رسید. چطور بود؟

سئول بازی های المپیک. در این روز ، تیم ملی اتحاد جماهیر شوروی اتحادیه اروپا در 50 کیلومتر پیاده روی مسابقه حداقل مدال حساب کرد. در واقع ، لیست رهبران این فصل همزمان چندین واکر شوروی را شامل می شد. یکی از آنها - ویاچسلاو ایواننکو از کوزباس - نتیجه دوم را گرفت - 3: 44.01. بهترین بازیکن ورزشکار GDR ، قهرمان جهان رولند ویگل بود - 3: 42.33. فرض بر این بود که این دو نفر هستند که مبارزه برای "طلای" المپیک را رهبری می کنند. اتفاقاً این اتفاق در همه مسابقات در سالهای اخیر با شرکت آنها رخ داده است. علاوه بر این ، بیشتر آنها با پیروزی آلمانی به پایان رسید.

شروع مسابقه مثل همیشه آرام بود. قوی ترین واکرها قدرت خود را برای نیمه دوم مسافت حفظ کردند و به ورزشکاران نه چندان مشهور اجازه دادند حداقل به طور موقت رهبران مسابقات المپیک باشند. بنابراین ، برای مثال ، در وسط مسافت (25 کیلومتر) ، مارتین برمودز مکزیکی با عجله و ناامید از جدایی جدا شد. این البته به خصوص کسی را آزار نمی داد ، زیرا با یک دقیقه حاشیه یک گروه بزرگ یک باره 16 "شوالیه جاده آسفالته" را بلافاصله دنبال کرد ، در میان آنها دو ورزشکار اتحاد جماهیر شوروی و سه آلمانی از GDR بودند.

زمان می گذشت ، فاصله تا خط پایان کوتاه می شد و ورزشکاران به تدریج با توجه به امتیازشان براساس امتیازشان توزیع می شدند: رهبری به ویگل رسید ، ایواننکو پشت سر او بود.

همه چیز در صدها متر آخر تا پایان تعیین شد که بینندگان پخش کانال مرکزی تلویزیون شوروی شاهد آن بودند.

هشتصد متر دیگر قبل از ورودی استادیوم المپیک سئول ، به وضوح در حال تعقیب یک پله ، وایگل با اطمینان مسابقه را رهبری کرد. در پس زمینه ، پنج دقیقه قبل از قهرمان المپیک ، یک ایواننکو لاغر ، کوتاه ، اما خیس ، به سختی ظاهر می شد. صادقانه بگویم ، تصور این بود که همه چیز از قبل تصمیم گرفته شده است. ظاهراً ، مدیر پخش نیز چنین تصمیمی گرفت و توجه بینندگان را به انواع دیگر برنامه های دو و میدانی معطوف کرد. هنگامی که دوربین به واکرها بازگشت (در لحظه ای که قرار بود در ورزشگاه ظاهر شوند) ، مشخص شد که ویاچسلاو ایواننکو در این بازی پیشتاز است ، و این اختلاف بیشتر از تعقیب کننده خود را افزایش می دهد. آلمانی ، هرچقدر که سعی کرد سرعت خود را اضافه کند ، به جز قیافه یک شهید نمی توانست چیزی را از خودش بیرون بکشد: همه ذخیره ها در یک فاصله مانده بودند.

"طلا" ویاچسلاو ایواننکو اولین و آخرین شوروی در تاریخ ورزش های المپیک 50 کیلومتر پیاده روی شد. پیش از او ، دارایی ورزش شوروی در این رشته فقط دو "نقره" و یک "برنز" بود. علاوه بر این ، این پیروزی آخرین موفقیت طلایی ورزش های کوزباس در بازی های المپیک در مسابقات انفرادی بود.

ما در مورد این موارد دیگر با استاد ارجمند ورزش اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ایواننکو صحبت کردیم:

- ویاچسلاو ایوانوویچ ، بیش از سه دهه از سپتامبر 1988 می گذرد. در این مدت ، مطمئناً ده ها سوال بیشتر در مورد این موضوع ، مصاحبه ها و داستان های شما وجود داشت. هنوز از شما چه سال نشده است ، در مورد چه چیزی نگفته اید؟

- باشه. پس باشه من رازی را که سالهاست نگه داشته ام ، فاش خواهم کرد …

به جنایتکار و دوپینگ فکر نکنید. در مورد ، او خود را برای بازی های المپیک 88 آماده می کند. واقعیت این است که مربی من یوری واسیلیویچ پودپللوف در کادر مربیگری تیم ملی اتحاد جماهیر شوروی سابق نبوده و به همین دلیل به مسابقات بزرگ بین المللی نرفته است: جام جهانی ، قهرمانی جهان ، قهرمانی اروپا. در نتیجه ، برخلاف من ، من ندیدم که رقبای اصلی من ، آلمانی های "GDR" رونالد ویگل و هارتویگ گودر ، قادر به چه چیزی هستند: چگونه آنها می روند ، از چه تاکتیک هایی استفاده می کنند. به نظر وی ، معلوم شد که نیمه دوم مسافت - رقبا دارای پاشنه آشیل هستند. و این بدان معنی است که ، بر این اساس ، آماده سازی باید ساخته شود.اما من احتمالات رقبا را احساس کردم و به مربی اطمینان دادم که ژرمن ها نیمه دوم را سریعتر پشت سر می گذارند و در "پنج" آخر نیز شتاب می گیرند. با این حال ، یوری واسیلیویچ من را باور نکرد. من نمی خواستم با او درگیری داشته باشم: آیا او برای من صدمه نمی دید؟ من مجبور شدم بی سر و صدا برنامه آموزشی را برای سرعت بازدیدها تغییر دهم ، که به نظر من ، این امکان را به ما می دهد تا با آلمان ها کنار بیاییم. به عنوان مثال شتاب ، نه 5 کیلومتر قبل از خط پایان ، بلکه 8 کیلومتر است. قبل از ایست بازرسی ، جایی که مربی با کرنومتر ایستاده بود ، سرعت خود را کم کرد و بنابراین برنامه من چندان محسوس نبود. پودپللوف هنگامی که ثانیه ها را در کرونومتر و قرائت ضربان قلب مقایسه کرد ، فقط کمی متعجب شد.

این دقیقاً راز من بود که راز آن انتخاب من به عنوان یک ورزشکار بود. و این آسان نبود. در سن 27 سالگی ، سرپیچی از مربی احتمالاً تصمیم درستی نیست. اما من قبلاً تجربه شخصی بازی در مسابقات بزرگ را داشتم و تصمیم گرفتم که به آن اعتماد کنم و دستورالعمل های مربی را به طور کامل کنار نگذارم. تا به حال ، من این را نزد یوری واسیلیویچ اعتراف نکرده ام ، اما این کار باید مدتی انجام می شد. فکر کنم الان منو ببخشه

- کسانی که پخش تلویزیونی شوروی را در روزی که به "طلا" رسیدید تماشا کردند تا حدی تعجب کردند که شما در پایان 50 کیلومتر اول هستید. رهبر ، مانند پنج کیلومتر قبل از پایان ، با اطمینان وایگل ، پشت سر شما راه می رفت. و ناگهان … چه نوع غافلگیری برای آلمان ها آماده کرده اید؟

- من نمی دانم چه اتفاقی در تلویزیون افتاد ، چه زمانی ، چه کسی و چگونه آنها آن را نشان دادند. در حقیقت ، من خیلی زودتر از 5 کیلومتر شروع به ترک آلمانها کردم. راستش ، من دروغ نمی گویم ، من سابقه آن تماس را دارم. و شگفتی به شرح زیر بود: انقباض. با شتاب ، به هر دو نفر پیشنهاد شد 15-17 کیلومتر قبل از خط پایان با هم گروه را ترک کنند. آنها با تعجب به من نگاه كردند و روشن كردند: «دیوانه ای؟ خیلی زود است! …

حریف نه تنها برای دانستن لازم است. من البته در مورد چهره صحبت نمی کنم ، اما در مورد قابلیت های آن صحبت می کنم. اما احساس نیز بسیار مهم است. من نمی دانم چه بدن؟ روح؟ سر؟ از طریق چشم؟ اما احساس کن گوش دادن به نحوه نفس کشیدن او ، دیدن چگونگی رفتن او ، حدس زدن اینکه چه فکری می کند … در عین حال ، نباید حریف را دست کم گرفت: هر ورزشکاری توانایی شاهکار کردن دارد.

به نوعی ، پس از ارزیابی همه اینها با هم ، تصمیم گرفتم: "و من از روی حیله گری از تو خواهم رفت …". آنها را بالا کشیدم. اگر کمی بیایم - آنها عصبی می شوند ، عقب بیفتند. و من ابتکار عمل را دارم. معلوم می شود که من به آنها دستور می دهم: آنها قدرت خود را به هوس من می گذرانند. علاوه بر این ، پیچ های دور از هم بسیار شیب دار بودند. فراتر رفتن از عناصر مهم است. در تمرین ، او خوب کار کرد و به سرعت چرخش ها را پشت سر گذاشت. قبل از خم شدن ، من شروع به شتاب بیش از 200 متر کردم ، آن را روی پیچ اضافه کردم ، و بعد از خم بیشتر اضافه کردم. بعد با آرامش سرعتم را کم کردم: استراحت کردم. و رقبای آن زمان در حال رسیدن به من بودند که قبلاً از ربوده شده بود ، در حالی که آنها خود دچار تنش عصبی و حداقل تمایل اخلاقی بودند که پس از حذف فاصله از حریف خطرناک ، به طور شایسته ای استراحت کنند. و من وقتی برایم راحت بود دوباره جهشی برداشتم … بنابراین ، شاید من نه از نظر جسمی برنده شدم ، بلکه از نظر روانی آنها را شکستم.

با این حال ، مبارزه تا خط پایان بود. آلمانی ها می دانستند که من آهن نیستم. ظاهراً آنها امیدوار بودند که من خودم از چنین کشیدگی خسته می شوم. خسته البته ، اما نه خیلی …

بعد از آن من با رونالد و هارتویگ صحبت کردم و آنها اعتراف کردند که انتظار چنین تاکتیک هایی را از من ندارند و من قادر به انجام آن خواهم بود. بله ، و در آن فصل قبل از المپیک ، من نتیجه دوم را داشتم ، و در شروع ها وایگل بیشتر برنده شد …

همه شما درباره سالگرد مدال المپیک چیست؟ امسال در ماه سپتامبر یک تاریخ دیگر با شماره های جالب دارم: 30 سال و 3 سال پیش من یک استاد بین المللی ورزش شدم. بنابراین راه رسیدن به طلای المپیک چندان سریع نبود.

- در حال حاضر ، شما خیلی دیر به تمرین جدی در دو و میدانی رسیدید. می توان گفت حتی فاجعه بار دیر - در سن 18 سالگی. امروز چنین "فوق العاده بزرگ" برای مسابقات جدی آماده نخواهد شد. آیا بلافاصله برای خود هدف تعیین کردید - بازی های المپیک؟

- خب نه! چیکار میکنی ؟! در ابتدا برای خودم آسان بود.در این صورت عنوان استاد ورزش نهایت آرزو بود. بله ، من در نهایت در یک گروه با مربی حضور داشتم که تقریباً تمام افسانه های ورزش کمروو را پیاده روی و دویدن از راه دور آموزش داد. فقط به دلیل حس مردانگی ، من نمی خواستم تسلیم آنها شوم. من از تمرین کاملا "خورده" برگشتم. بنابراین برای بازیهای المپیک ، همه آنها باهم خیلی خوب من را تحت فشار قرار دادند. خوب ، آماده سازی "مقدماتی" نیز تأثیرگذار بود: از سایت بومی متال برای کار در کمرووو ، من مجبور شدم خودم را با دو پای خودم در کارخانه پارچه ابریشم برسانم. نه همیشه به ویژه در ابتدا ، باید بگویم ، به تنهایی. فقط حمل و نقل خوب نبود. اتوبوس طبق برنامه نیامده است: بدوید دنبال کار! دیر خواهید شد: خداحافظ ، جایزه! و چند کیلومتر راه نیست. و نه تردمیل. و برف و گل …

- پسر کوچک شما ایوان نیز برای پیاده روی در مسابقه شرکت می کند. برنامه ریزی های بزرگی انجام می دهید؟

- بگذارید فقط بگوییم پسر در حال آموزش است. سن او هنوز سني نيست كه بتواند واقع بينانه را ارزيابي كند. اگرچه در جام روسیه با فاصله 10 کیلومتری کاستروما از نظر سن (2003-2004) چهارم شد ، اما در جدول رده بندی کل شانزدهم شد. برای اولین بار ، نتیجه طبیعی است. به طور کلی ، ما قدم خواهیم زد ، و سپس خواهیم دید.

- حالا چکار می کنی؟

- من در مدرسه ورزشی ذخیره المپیک در دو و میدانی دو و میدانی به نام ساونکوف (کمروو) کار می کنم. من درگیر کارهای اجتماعی هستم. زیرا من می خواهم ورزش کوزباس ما به طور مداوم توسعه یابد ، به طوری که جوانان سبک زندگی سالمی داشته باشند. من به ایجاد شرایط برای این امر کمک می کنم ، و هرگز از کمک همه جانبه نه تنها به سایر ورزشکاران ، بلکه از طرف سایر ورزشها نیز امتناع می ورزم. من واقعاً می خواهم که کل کشور بداند کوزباس چیست!

توصیه شده: