خود عالی ما چیست یا چه کسی است؟ آیا ما بدن ناخالص فیزیکی خود هستیم؟ یا شاید ما یک گروه از بدن ها هستیم؟ این یک موضوع بسیار پیچیده است ، بنابراین هیچ درک درستی از آن وجود ندارد به این دلیل که پاسخ این س questionsالات وقتی به شخص می رسد که از خود آگاهی کافی داشته باشد! چه راهی برای تمرین وجود دارد تا این درک حاصل شود؟
یکی از روش هایی که به ما کمک می کند بفهمیم واقعاً چه کسی هستیم ، مدیتیشن است. به عنوان مثال ، مراقبه بر روی بدن فیزیکی به ما این درک را می دهد که بدن ما خود ما نیست. به همین ترتیب ، مراقبه روی بدن ظریف و علی یا بدن ، منجر به درک این می شود که خود بدن ما نیست.
به محض اینکه این سه سطح کار شد ، یعنی ما با بدن ناخالص ، ظریف و علی کار کردیم ، توانایی کنترل بدن ما فراهم می شود. به محض اینکه در درک خود از بدن خود شناسایی نشویم ، این مهارت خیلی سریع به دست می آید.
چرا این اتفاق می افتد؟ این از آنجا ناشی می شود که ما می فهمیم ما و بدنمان چیزهای کاملاً متفاوتی هستیم. ما نه تنها این را در سطح نظری ، در سطح اعتماد به دانش می دانیم ، بلکه می توانیم آن را حس کنیم! ما قبلاً می دانیم که به بدن وابسته نیستیم! و آنچه به آن وابسته نیستیم تحت کنترل ما قرار می گیرد!
ما می توانیم با بدن در سطحی کار کنیم که اگر مثلاً چیزی را در آن دوست نداریم ، به راحتی می توانیم آن را تغییر دهیم و هر طور که می خواهیم تغییر دهیم! اگر ما کاملاً درک نکرده ایم که به بدن وابسته نیستیم ، مانند شرایطی است که خودمان سعی می کنیم خودمان را از طریق سوراخ مو بیرون بیاوریم.
اگر سعی کنیم بدن خود را در زمانی کنترل کنیم که دانش اینکه ما این جسم نیستیم به ما نرسیده است ، در نتیجه چنین تلاش هایی منجر به ناامیدی و شکست می شود! از یک طرف ، ناخودآگاه خود را بدن خود می دانیم و از طرف دیگر ، سعی در کنترل آن داریم. این یک تناقض است! به نظر می رسد یک وضعیت ، گویی در یک دست آنها سیبی را در دست دارند و با دست دیگر سعی در بیرون آوردن آن دارند.
تمام تلاش های ما برای کنترل بدن خود تا لحظه ای که هنوز در مراقبه روی آن کار نکرده ایم بی فایده است!
فیلمی در دهه هفتاد ساخته شده است به نام "یوگی های هندی ، آنها چه کسانی هستند؟" در آنجا یک نفر اسید کلریدریک نوشید و یک لیوان خورد. این است که چگونه قوی ترین توانایی برای کنترل بدن شما تجلی می یابد! غربی ها جذب چنین توانایی هایی می شوند. به عنوان مثال ، توانایی نشستن روی ناخن یا راه رفتن روی شیشه های شکسته. چنین تواناییهایی خود به خود بدست می آیند ، در لحظه ای که متوجه شوید بدن خود نیستید!
این برای بدن فیزیکی و ناخالص است. مرحله بعدی زمانی است که تمرین کننده با بدن ظریف خود کار می کند. وقتی این درک به وجود می آید که بدن ظریف برای شما خارجی است ، مانند لباس ، توانایی کنترل تجربیات و احساسات شما به وجود می آید. این سطح بسیار بالایی از یوگا است!
سرانجام ، مرحله سوم مدیریت افکار شماست! این بالاترین مرحله است. و افرادی که به آن دست یافتند ، معلمان یوگا هستند! در این مرحله است که قادر خواهیم بود بدن خود را کاملاً کنترل کنیم! چیزی مثلاً در وجود ما مناسب نیست. هر وقت بخواهیم به راحتی می توانیم این را تغییر دهیم!
در کتاب "پیروزی گوروخو" گفته شده است که گوروخو برای روشنگری معلم ، تبدیل به یک زن شد. او این کار را انجام داد زیرا فقط رقاصان به قصر اجازه ورود داشتند. و در این لباس ، گوروخو برای معلمش برقصید تا اینکه از حالت تاریک خود بیرون آمد. سپس او دوباره به یک مرد تبدیل شد.
یوگا به ما می گوید که در چنین سطح بالایی از هوشیاری انجام این کار دشوار نیست! اگر به این س anال رویکرد بدیهی داشته باشیم ، در واقع یک روح بسیار پیشرفته مشکلی ندارد. چون جنسیتی نداریم! در این زندگی ، ما ، به عنوان مثال ، یک مرد هستیم ، و در زندگی بعدی ، بسیار می توانیم یک زن شویم.